جدول جو
جدول جو

معنی فرمان گزار - جستجوی لغت در جدول جو

فرمان گزار
فرمان گزارنده، اجراکنندۀ فرمان، مطیع
تصویری از فرمان گزار
تصویر فرمان گزار
فرهنگ فارسی عمید
فرمان گزار
(گَهْ)
اجراکننده فرمان:
بدندش سه سالار فرمان گزار
یکی را سپرد از یلان صدهزار.
اسدی.
رجوع به فرمان گذار شود
لغت نامه دهخدا
فرمان گزار
اجرا کننده فرمان فرمان پذیر
تصویری از فرمان گزار
تصویر فرمان گزار
فرهنگ لغت هوشیار
فرمان گزار
((~. گُ))
فرمان پذیر
تصویری از فرمان گزار
تصویر فرمان گزار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمان گذار
تصویر فرمان گذار
آنکه فرمان او اجرا می شود، فرمان دهنده، حاکم
فرهنگ فارسی عمید
فرمانده. (آنندراج). حاکم ورئیس. (ناظم الاطباء). مقابل فرمان گزار:
ز گردان سری با سپه شش هزار
بدان جایگه کرد فرمان گذار.
اسدی.
ز ترکان شهی بود فرمان گذار
سپه داشت از جنگیان سی هزار.
اسدی.
فرمان گذار دلبر و طاعت نمای، من
طاعت نمای داده به فرمان گذار دل.
سوزنی (دیوان ص 166).
چنان بود فرمان فرمان گذار
که برتخت بنشیند آن تاج دار.
نظامی.
رجوع به فرمان گزار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرمان گذار
تصویر فرمان گذار
فرمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمانگذار
تصویر فرمانگذار
اجرا کننده فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان گذار
تصویر فرمان گذار
((~. گُ))
فرمانده
فرهنگ فارسی معین