فرمانده. (آنندراج). حاکم ورئیس. (ناظم الاطباء). مقابل فرمان گزار: ز گردان سری با سپه شش هزار بدان جایگه کرد فرمان گذار. اسدی. ز ترکان شهی بود فرمان گذار سپه داشت از جنگیان سی هزار. اسدی. فرمان گذار دلبر و طاعت نمای، من طاعت نمای داده به فرمان گذار دل. سوزنی (دیوان ص 166). چنان بود فرمان فرمان گذار که برتخت بنشیند آن تاج دار. نظامی. رجوع به فرمان گزار شود
فرمانده. (آنندراج). حاکم ورئیس. (ناظم الاطباء). مقابل فرمان گزار: ز گردان سری با سپه شش هزار بدان جایگه کرد فرمان گذار. اسدی. ز ترکان شهی بود فرمان گذار سپه داشت از جنگیان سی هزار. اسدی. فرمان گذار دلبر و طاعت نمای، من طاعت نمای داده به فرمان گذار دل. سوزنی (دیوان ص 166). چنان بود فرمان فرمان گذار که برتخت بنشیند آن تاج دار. نظامی. رجوع به فرمان گزار شود